صادق چوبک، یا احمدآقای رمان سنگ صبور می خواست "نویسنده گداها" باشد
ـ "راجع به گوهر و جهانسلطون و کاکل زری و بدبختیهای گوهر تو خونه حاج اسماعیل و زنهای دیگه جاج اسماعیل بنویس."
ـ "تو می دونی برای نوشتن زندگی آلوده و چرک این چند نفر آدم ناچاره چه لغات و کلمات طرد شده ای رو کاغذ بیاره؟ اونوخت جواب مردم رو چی بدم؟ آخه شاش و گه و چرک و خون و فحش بده آدم رو کاغذ بیاره."
ـ "پس گوهر و کاکل زری و بلقیس و جهان سلطون اصلا وجود ندارن؟ اینا همشون سورمه خفا به چشم کشیدن و نباید کسی اونا رو ببینه؟ اگه جهان سلطون افلیج و زمین گیره و چن ساله از تو جاش تکون نخورده و زیرش از شاش و گه و کرم لپر میزنه آیا باید بنویسی در بستری از گل سرخ خوابیده و با فرشتگان آسمانی هم آغوش است؟... اینا وجود دارن و نفس میکشن و زندگیشون همینه که میبینی و خودتم توشون هستی و باید همین جور که هس نشونشون بدی و زبون خودشون تو دهنشون بذاری و هر کلمه و لغتی که بکارشون میخوره بکار بزنی و با ترازوی خودشون وزنشون کنی."
ـ "مگه نمی بینی زندگی گوهر و جهان سلطون چه جوره؟ سروکارشون با چیه؟ تو بهشت زندگی میکنن؟ تو پر قو غلت میزنن؟ تو میخوای زبون سعدی رو تو دهن اونا بذاری؟ اینا زندگیشون اینه که میبینی و زبونشونم همینه که از صب تا شوم میشنوی. تو منتظری جهان سلطون از فلسفه ملاصدرا حرف یزنه؟ تو یادت رفته حقایقی هم هست اگه بخوای چشاتو ببندی و نخوای حقیقت رو ببینی انوخت نویسنده هم باشی که نمیشه."
ـ "راس گفتی بالاخره مملکت همه جور آدم لازم داره. هم نویسنده متعینین و متعینات میخواد و هم نویسنده گداها . منم اگه خواستم نویسنده بشم میشم نویسنده گداها. این همه نویسنده داریم که ..... نه از گوهر و جهان سلطون خبر دارن و نه میدونن یه همچو موجوداتی هم هس و نه زبون اونا رو میدونن"
"رمان سنگ صبور. نقل احمد آقا. گفت و گوی احمد آقا با همزاد درونی"
ادبیات ترسو و شجاعت "نویسنده گداها"
زندگی نامه چوبک
صادق چوبک در سال ۱۳۲۰ در بوشهر متولد شد. نخستین مجموعه داستان او با عنوان خیمه شب بازی در ۱۳۲۴ و مجموعه داستان انتری که لوطیش مرده بود در سال ۱۳۲۸ منتشر شدند.
چوبک از دوستان هدایت بود و برخی آثار او در مجله سخن خانلری منتشر شدند. صادق چوبک از همان آغاز به تیغ سانسور گرفتار آمد و کتاب خیمه شب بازی او پس از ده سال توقیف با حذف داستان اسائه ادب، نقدی طنزآمیز بر قدرت سیاسی آن روزگار، در سال ۱۳۳۴ تجدید چاپ شد.
چوبک یک بار برای شرکت در سمیناری در دانشگاه هاروارد به آمریکا و یک بار به دعوت کانون نویسندگان شوروی سابق به مسکو، سمرقند، بخارا و تاجیکستان سفر کرد.
او، پینوکیو اثر کارو کولودی را با عنوان آدمک چوبی و شعر غراب ادگار الن پو را ترجمه و در ۱۳۳۸ منتشر کرد.
در سال ۱۳۴۱ فروغ فرخ زاد بر اساس داستان "چرا دریا توفانی شد" چوبک ساختن فیلمی را آغاز کرد که ناتمام ماند .
در سال ۱۳۴۲ رمان تنگسیر منتشر شد و چند سال بعد امیرنادری بر اساس این رمان فیلم موفق تنگسیر را ساخت.
مجموعه داستان های چراغ آخر و روز اول قبر در سال ۱۳۴۴و رمان سنگ صبور در سال ۱۳۴۵ منتشر شدند.
صادق چوبک در سال های انقلاب به آمریکا مهاجرت و در سال ۱۳۷۱ ترجمه ای با عنوان مهپاره منتشر کرد.
او در سال ۱۳۷۷ در امریکا درگذشت.
ادبیات داستانی معاصر فارسی، جز در آثار کسانی چون صادق هدایت و صادق چوبک، در زمینه نقد سیاسی و اجتماعی شجاع و در عرصه نقد نظام مسلط اخلاقی، نقد مذهب و شکستن چارچوب های محدود "زبان مودب مرسوم" ترسو، محافظه کار و مصلحت گرا است اما شجاعت هنری و دستاوردهای خلاقانه صادق چوبک در این عرصه ها چندان پربار است که محافظه کاری مرسوم را جبران می کند.
در همه تحلیل هائی که در دهه های سی، چهل و پنجاه و در سه دهه اخیر در باره چوبک منتشر شدند، و اغلب خلاقیت او را در داستانی کردن زبان لایه های فرودست جامعه و استادی او را در برکشیدن موقعیت عینی، ذهنیت، فرهنگ و زبان این لایه ها به داستان می ستایند، یکی از شاخصه های مهم چوبک در عرصه زبان واقعی نادیده مانده و نقل ها از آثار چوبک با سه نقطه به جای کلمات اصلی مشخص می شوند.
آثار چوبک در سه دهه گذشته نیز به دلیل نقد ریشه ای مذهب و به کارگیری هنرمندانه زبان مردم ممنوع الچاپ بوده و جمهوری اسلامی کوشیده است تا او را از تاریخ فرهنگ معاصر ایران حذف یا اخراج کند.
اما صادق چوبک، یا احمدآقای رمان سنگ صبور که می خواست "نویسنده گداها" باشد، به رغم سه نقطه ها و تلاش حکومت، از فصل های خلاق ادبیات داستانی ایران است هرچند داستان نویسی فارسی، به ویژه در سه دهه اخیر، از شجاعت و دستاوردهای او در عرصه زبان، طرح داستانی مفاهیم هستی شناسانه و موقعیت لایه های فرودست و نقد خرافه و مذهب دور شده است.
زبان بی ادب، نقد مذهب و داستان چند صدائی
"آثار چوبک در سه دهه گذشته نیز به دلیل نقد ریشه ای مذهب و به کارگیری هنرمندانه زبان مردم ممنوع الچاپ بوده و جمهوری اسلامی کوشیده است تا او را از تاریخ فرهنگ معاصر ایران حذف یا اخراج کند."
صادق چوبک در اغلب آثار خود، و به ویژه در دو مجموعه داستان خیمه شب بازی و انتری که لوطیش مرده بود و در رمان سنگ صبور، محروم ترین و فقیرترین لایه های جامعه ایرانی، برخی از مهم ترین مفاهیم فلسفی و هستی شناختی و عمیق ترین عواطف بشری را به داستان هائی برکشید که بر ساختارهای موجز و منسجم، پیرنگ های سنجیده، جذاب و پرکشش، فضا و شخصیت سازی های استادانه، کشف ذهنیت و خلق زبان های متفاوت و متناسب با هویت، سن و سال، پایگاه اجتماعی، روان شناسی، فرهنگ و زندگی شخصیت های گوناگون داستان بنا شده اند.
کشف فضاها و قلمروهای کشف ناشده، آگاهی گسترده بر جامعه و فرهنگ، شناخت عمیق از لایه های تهی دست و اسیر خرافه، شجاعت در داستانی کردن زبان زنده و جذب واژه ها، عبارت ها و اصطلاحاتی که "ادب کلیشه ای" ورود آنان را به زبان مکتوب ممنوع می کند و طنز و نقد بی رحمانه اما داستانی شده مذهب، قدرت و ستم از دیگر شاخصه های آثار او است.
چوبک با تنگسیر رمانی جذاب، پرکشش و حماسی خلق کرد و با رمان سنگ صبور، که به گفته دکتر پرویز ناتل خانلری در مصاحبه با دکتر صدرالدین الهی "سنگ زیربنای ادبیات معاصر فارسی است"، نقل روایت بر بستر جریان سیال ذهنی، نقل حادثه از ذهن، منظر و زبان آدم های گوناگون داستان، شکستن زمان خطی، احضار مذهب، تاریخ و اساطیر به داستان از منظری متفاوت با روایت رسمی، خلق رمان چندصدائی، جاسازی همگن نمایشنامه و شعر در قلب رمان و تلفیق توصیف دقیق جزیئات به شیوه استادان رئالیزم با درون کاوی های روانی و ذهنی ادبیات مابعد رئالیستی را در داستان فارسی معرفی و در خدمت خلق رمانی درخشان و ماندگار به کار گرفت.
مکان، فضا و پس زمینه داستان های چوبک از محیط های محدود و بسته طبقه متوسط شهری و از شهر تهران برمی گذرد و فضاهای شهرستان هائی چون شیراز و بوشهر و لهجه های شهرستانی با چوبک به نثر و زبان داستان فارسی راه می یابد.
تنگسیر و پایان نویسنده
تنگسیر، پرخواننده ترین رمان صادق چوبک، بر بستر روایت حماسه قیام زارمحمد علیه کسانی که او را غارت کرده اند برساخته شده و توانائی چوبک را در خلق شخصیت و توصیف، در صحنه هائی چون درگیری زارمحمد با گاو عاصی، نشان می دهد .
زار محمد تنگسیر پس از پیروزی بر دشمنان خود به ناگزیر راه مهاجرت در پیش می گیرد و صادق چوبک پس از خلق ارزنده ترین داستان ها به ناچار تن به تبعید می دهد و جسد او به خواست او سوزانده می شود.
پایان زارمحمد، پایان نویسنده را نیز پیشگوئی می کند. قهرمان رمان تنگسیر به هنگام مهاجرت اجباری می گوید "هیچوقت من دلم نمی خواس از این سرزمین برم ... شاید من اصلا گور نداشته باشم ، گور می خوام چکنم."
سنگ صبور، نقل روایت از چند منظر و زبان
"پایان زارمحمد، پایان نویسنده را نیز پیشگوئی می کند. قهرمان رمان تنگسیر به هنگام مهاجرت اجباری می گوید "هیچوقت من دلم نمی خواس از این سرزمین برم ... شاید من اصلا گور نداشته باشم ، گور می خوام چکنم."
سیف القلم، پزشکی هندی مقیم شیراز به دوران رضا شاه، که چند فاحشه را با خوراندن سیانور به قتل رساند، از نخستین قاتلان زنجیره ای در تاریخ ایران است. سنگ صبور بر مبنای همین حادثه واقعی، که در سه دهه گذشته بارها تکرار شد، خلق شده است.
سنگ صبور از منظر و زبان همه آدم های داستان، بجز گوهر قهرمان اصلی، روایت می شود. خلاقیت چوبک در آفریدن ذهنیت و زبان آدم های متفاوت، از کودک و قاتل و احمدآقای معلم گرفته تا جهان سلطون و بلقیس در این رمان به اوج می رسد.
رمان بر بستر جریان سیال ذهنی روایت می شود و چوبک با احضار شخصیت های مذهبی، تاریخی و اساطیری به رمان از آنان تقدس زدائی می کند.
باورهای دینی، اخلاقی و ملی کلیشه ای نیز یک به یک به رمان احضار می شوند تا در پرتو واقعیت های تلخ زندگی آدم های رمان، در نور طنز درخشان چوبک و در زمینه آشنائی زدائی از زبان و فضاها بی اعتبار و رسوا شوند.
به گفته خانلری در همان مصاحبه، چوبک "اولین نویسندۀ ایرانی است که با قهرمانهایش به درون پرآشوب آن ها سفر میکند و بعد مثل غواصی که به سرعت به سطح میآید رویۀ بیرونی آنها را هم که شاید مثل سطح دریا صاف و بی حرکت مینماید، توصیف میکند."
خانلری می افزاید "چوبک در تمام داستانهایش کلمه ها را با وسواس خاص کنار هم قرار میدهد. من بارها خواسته ام یک کلمه را در یک جملۀ او جا به جا کنم و میسر نبوده. یک داستان ظریف دارد به اسم اسب چوبی. در این قصه در یک سطر وقتی قضاوت یک زن خارجی را از زندگی در خانوادۀ سنتی ایرانی و فضای اطرافش حکایت میکند، شما موجزتر و روشنتر از این احساس بیگانگی نمیکنید. مینویسد: "همه چیز این جا خشک و فلزی است. آفتابش، سرمایش و آدمهایش همشون". شما خشک و فلزی بودن آدم، سرما، آفتاب را که کنار هم بگذارید به توصیف موجز و در عین حال جاندار چوبک پی میبرید."
فاجعه ناگزیر
"اغلب آدم ها و حتی حیوانات داستان های چوبک، چنان که در واقعیت داستانی و واقعیت عینی، در دام فقر، مذهب، ستم، تنهایی، بیهودگی، ترس و پوچی و فاجعه ای ناگزیر که از موقعیت برآمده است، گرفتار آمده اند و راه رهائی از هر سو بر آنان بسته است."
اغلب آدم ها و حتی حیوانات داستان های چوبک، چنان که در واقعیت داستانی و واقعیت عینی، در دام فقر، مذهب، ستم، تنهایی، بیهودگی، ترس و پوچی و فاجعه ای ناگزیر که از موقعیت برآمده است، گرفتار آمده اند و راه رهائی از هر سو بر آنان بسته است.
اما صادق چوبک در نمایشنامه ای در پایان رمان سنگ صبور راه شکستن طلسم و رهائی از دام را به آدم های داستان خود نشان می دهد.
مشیا و مشیانه، آدم و حوای داستان چوبک، به یاری اهریمن که در این نمایشنامه چوبک فرشته ای نیک خو و نیک کردار است، از دستور خالق، که خوردن میوه دانش را بر آنان ممنوع کرده است، سرمی پیچیند، شیشه عمر زروان خالق را، که دیوی مهیب است، می یابند و با شکستن شیشه عمر او از دام جهل، دین، ترس و خرافه رها می شوند و یکی از تلخ ترین رمان های ادبیات فارسی با این پاراگراف پایان می یابد .
"مشیا شیشه را برزمین میکوبد. زروان ذوب و دود میشود و بهوا میرود. مشیا و مشیانه در آغوش همدیگرند. پستیها و بلندیها هموار میشوند و تا چشم کار میکند زمین صاف است. تنها درخت دانش سرسبز و شاداب بجا میماند و خورشید از زمین جوش میخورد و شعله گرم خونین آن از پشت درخت دانش بر مشیا و مشیانه میتابد."