'سوگند'(دارابی) سه ساله و 'علی'(خسروی) یكساله، با یك دنیا گلخند كودكانه، سرگرم بازی با جواهرات نقره فام افشانده شده در گالری ساحل خلیج فارس اند، شنهای سفیدی كه مثل برق پولك مزین بر تنپوش این فرشته مینویی(خلیج فارس را می گویم)، در تاریكنای غلیظ شب دریا، چشم شبگردان ساحل را خیره می كند.
در اثنای این منظره دلفریب اما سرشار از سكوت غم انگیز، دو كودك ابوموسایی غرق در بازی شبانه خودند.
عقربه بی حوصله زمان جزیره از11 شب گذشته، كه با جست و خیز دو كودك پرشور در ساحل، انگار تازه نوای رویش و سرزندگی در این دیار ساكت و دورافتاده ایرانی آغاز شده است.
'من سوگند ابوموسام'
این پاسخ دخترك شیرین زبان جزیره نشین است كه با كلمات مقطعش، اینگونه خود را به من معرفی می كند.
وقتی برق شادی در مردمك چشمان عسلی'سوگند' - كه روشنی پوستش به رنگاب ماسه های ساحل جزیره اش می ماند- می دود، انگار آذرخش دو خورشید روییده در مهپاره رویش، پرده كبود شبانگاه خلیج فارس را می درد.
در آنسو، در موازات محل بازی دو نوگل جزیره نشین، خط سیاه افق با هجوم گاه و بیگاه امواج سركش شبانگاه دریا درهم می شكند.
وقتی بلور قطرات موج دریا با كوبیدن لجام گسیخته خود به سینه ستبر سنگهای خارای ساحل ترك می خرد، انگار ناله ای شبگیر در این بخش از كرانه شمالی جزیره می پیچد، با این حال،خیلی زود هلهله و خنده دلنشین كودكان ابوموسایی، جای سمفونی حزن انگیز و دلازار، امواج سركش دریا را پر می كند.
در طول ساعات روز، از آمیزه پرتو تفته انوار زرفام خورشید جنوب با رطوبت غلیظ برآمده از گرماب دریا، هوای دمكرده جزیره بر ریه شهروندان سنگینی می كند اما عصرگاه، با هماغوشی دو پلك خسته خورشید، تب كوره مشتعل هوا نیز پایین می آید و از همین لحظه است كه انگار ناقوس سرزندگی و شادابی جزیره نشینان زده می شود.
ناگفته نگذارم كه سكوت مرموز حاكم در ابوموسی، حس نوستالوژیكی را كه بدرستی نمی توانم وصفش كنم، در وجودم می آكند، با این حال به گفته خانم 'خسروی' پرستار شاغل در بیمارستان 'پارس' ابوموسی، اتفاقا' در اوج همین سكوت وهمناك و تنهایی رازگون جزیره است كه انسان، وجود خدا را بیش از هر جای دیگری حس می كند و خیلی زود هم با آن خو می گیرد.
با غلطیدن توپ زرین آسمان در سرسره كمان مغرب زمین و از نفس افتادن تنور هوا و تقلیل شرجی جزیره، چراغ رونق زندگی بر تاق این دیار محاصره شده در دل آبی دریای پارس به روشنایی می گراید و خون جهنده سرزندگی در دهلیز رگهای عطشناك این شهر رازگون می دود، تو گویی در وادی سحرآمیز این جنوبی ترین نقطه كشورمان، شور و التهاب زندگی، تازه با پایان روز آغاز می شود.
هرچند در طول روز نیز جد و جهد در راه توسعه و آبادانی ابوموسی در حال انجام است و ادارات و نهادها مانند همه نقاط كشور سرگرم كار و فعالیت اند،اما با از نفس افتادن لهله چراغ مشتعل بر تاق مینای خلیج فارس، گردونه پیوند و ارتباطات اجتماعی جزیره نشینان بیشتر رونق می گیرد.
پسینگاه كه پلك نارنجی خورشید با هزار ناز و ادا بر روی خط سرمه ای افق دریا فرو می افتد و نوای جانبخش
'حی علی الصلاه' موذن مسجد'جامع' ابوموسی برمی خیزد، فضایی ملكوتی بر پهنه این جزیره رازمند و گستره زلال خلیج فارس مستولی می شود.
با برخاستن نوای ملكوتی مغرب از ماذنه مسجد جزیره(جایی كه كانون اصلی این شهر ساحلی محسوب می شود)، انگار نفیر امواج خروشان دریای بیكران در جادوی نوای گرم موذن گم می شود،درحالی كه جزیره نشینان ابوموسایی دسته دسته بسوی میعادگاه رامشگر روحشان می شتابند تا در صفی واحد، سر خشوع به آستان جانان بسایند.
آوای كشدار سكوت مطلق، خلوت شاعرانه، تابه دمكرده تنوره هوا، بیكرانگی گستره آبی دریا، ساحل بكر و دست نخورده، كلكسیون دلفریب مرجانی و رقص ماهی های اكواریومی در زلال میناگون ساحل، ویترین سحرآمیز لحیم رنگاب آفتاب و مهتاب آسمان ابوموسی با آبی روشن دریا، روحی خدارنگ را در این جزیره جادویی آكنده است.
بعد از اقامه نماز، جمعیت، اینجا و آنجا، در بیرون مسجد در دسته های چند نفری گرد هم می آیند و به گفتگو می پردازند و شماری از آنها نیز به تنها بازار مستطیل شكل شهر در نزدیك مسجد جامع سرك می كشند.
تنها بازار ابوموسی با مغازه های اندكش، پاتوق دنجی است كه هر روز پسین، با خنك شدن هوا، جزیرنشینان در آن به گشت و گذار و خرید مایحتاج خود می پردازند.
غیر از سواحل زیبا و بكر كه دورتادور جزیره را فرا گرفته، جز دو قطعه كوچك خشكی واقع در فواصل نزدیك ساحل، تا چشم كار می كند، آب است و آب.
درواقع محل اصلی تفریح مردم ابوموسی پارك موسوم به 'دولت' و ساحل موسوم به پلاژ است كه هر روز غروب با از نفس افتادن لهیب هوا، مردم خونگرم این شهر را به سوی خود فرامی خواند.
در بستان 'دولت' واقع در ساحل شمالی جزیره كه با تعدادی درخت نخل دارای محصول كال و درخت خرزره با گل های صورتی و سفید آذین یافته، تعدادی اسباب بازی نیز تعبیه شده، كه پرطرفدارترین محل جزیره برای كودكان ابوموساست.
عصرگاهان، برخاستن غریو شادی نوباوگان ابوموسایی كه سرگرم استفاده از سرسره و قعله بادی، استخر توپ و سایر ادوات بازی این بستان می شوند، انگار تمامی ندارد.
در وسط پارك بازی بچه های جزیره، یك چرخ فلك بزرگ هم قرار دارد كه ظاهرا یكسالی است بدلیل نقص فنی از كار افتاده است.
حتما' منظره زیبای خلیج فارس از بلندای این چرخ و فلك بلندمرتبه، حسابی دیدنی است.
در مركز پارك، تلویزیون بزرگ شهر بر فراز سكویی نصب شده كه كارش را هر روز عصر آغاز می كند و تا ساعتی از شب كسانی را كه به این بستان می آیند، سرگرم می كند.
البته تنها سینمای شهر موسوم به 'سینمای انقلاب'، یكسالی است به تعطیلی كشیده شده كه جا دارد برای راه اندازی دوباره آن فكری بشود.
در خط طولی پارك بازی و به موازات ساحل 15 آلاچیق فلزی در امتداد هم با فواصل 10 متری ایجاد شده كه روشنایی هر یك از آنها بوسیله تك چراغ حبابی تعبیه شده روی یك پایه تامین می شود ضمن اینكه گستره سطح این بستان نیز از طریق انوار زرین چند نورافكن بلندمرتبه به روشنایی می گراید.
چند متر جلوتر از سطح آلاچیق بندی پارك، در امتداد هم تعدادی نیمكت نصب شده كه ابوموسایی ها با نشستن بر روی آنها، از ضیافت حظ رویت منظره زیبای خلیج فارس بهره مند می شوند.
در هاله تیره گون دریا، سوسوی چراغ بی رمق قایق ها، فضایی شاعرانه در ساحل جزیره می آفریند، با این حال خلوت كشدار چنین فضای رازگونی، شامگاهان با برخاستن غریو شادی كودكان جزیره درهم می شكند.
شادی و خنده های فرحبخش نوگلان ابوموسی هنگام استفاده آنها از اسباب بازیهای این بستان، براستی دیدنی است.
هلهله شادی'زهرا و اسرا اربابیان'،'معصومه صادقی' ،'فاطمه صیادی' و دیگر كودكان حاضر در بستان یاد شده، فضای غمبار شب جزیره را می شكافد و اینجا را یك دنیا سرشار از سرود زندگی و رنگین كمان نشاط كودكانه می كند.
وقتی همخوانی ترانه های كودكان ابوموسایی در دل آسمان خلیج فارس می پیچد، شبهای ساكت جزیره با ترنم دلاویز آینده سازان ایران زمین درهم می آمیزد:
ما گلهای خندانیم فرزندان ایرانیم
خاك ایران زمین را بهتر زجان می دانیم
آباد باشی ای ایران آزاد باشی ای ایران
از ما فرزندان خود دلشاد باشی ای ایران
ما باید دانا باشیم هوشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران باید توانا باشیم
آباد باشی ای ایران آزاد باشی ای ایران
از ما ...
از:محمدرضا شكراللهی
543